ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

ضربان ِ لبخندهایت

از هرچه در خیال ِ من آمد نکوتری

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


و لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین،
الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا
انا لله و انا الیه راجعون


گویند سنگ لعل میشود در مقام صبر...
آری...
شود...
ولیک به خون جگر شود...

....................................................................................................................

خیلی خیلی خیلی خسته ام.... بعد از اون همه دعا و خواهش و التماس ... بعد از اون همه الهی اذالم ادعوک فتستجیب لی و من ذالذی ادعوه فیستجیب لی ... گفتن... خیلی خسته ام...

میشه نگام کنی؟...راحت شه زندگیم؟...

............................

از وقتی هم که این بازی های وبلاگی نظیر تاپ بلاگر و اینا مد شده ، یه مرضی افتاده به جون با سعادت بنده!

اونم اینه که دوره افتادم بین وبلاگهایی که میدونم منو میخونند تا ببینم آیا کسی گوشه و کنار پست هاش نامی از این بنده ی سراپا تقصیر اورده یا نه! که خب میبینم نه!

بعد من هی میگم هیچ کی منو دوست نداره بذارید من رگمو بزنم هی شما نمیذارید! واللا!

جا داره از همین تریبون استفاده کنم و از نسرین (شباهنگ) تشکر کنم که رتبه ی دوم و مدال نقره تاپ بلاگر رو بمن داد و از همین تریبون یکی بخوابونم تو گوشش و بگم اینه رسمش؟؟ حالا که ییه نفر پیدا شد منو دوست داشته باشه باید وبلاگش رو ببنده؟ این بود آرمانهای امام راحل؟؟

:(

همین دیگه! خودم هم میدونم خوب نمینویسم دیگه ولی جا داره دوباره یادآوری کنم یه زمانی بود یه بلاگستان بود و یه فخر الزمان الانو بانو! .... هعی روزگار قدار! چه کردی با ما !

به قول معروف بارها گفته ام و بار دگر میگویم که : داخلی مزخرف ترین بخش پزشکیه. یک بخش پر استرس و پر کار و به شدت حجیم. خیلی مطالب زیاده و تو با یک دنیا بیماری طرفی که هرکدومشون برا خودشون شاخی اند و تو میمونی و استادهایی که هر آن راجع به این بیماری ها سوال میپرسن و انتظار دارن مثل بلبل جواب بدی.

بعد اینکه turn over بخش هم خیلی بالاست (به جای این کلمه چی میشه گفت؟ گردش؟ ... خب معنی درستی نمیده... نمیدونم واللا) مریض هنوز نیومده مرخص میشه. امروز رفتم یک ساعت بالاسر یک مریض تازه شرح حال گرفتم بعد هنوز نوشتم خواستم بذارم تو پرونده اش دیدم پرونده رفته ترخیص! :| خب نکنید اینکارو ! ای خدا ! :| خب دو روز لااقل تو بیمارستان باشین به اون استاژر بدبختی که دو ساعت داشته رو شرح حال شما وقت میذاشته هم فکر کنید! :|

بعد حالا امروز بعد از بخش کلاس عفونی داشتیم. رسما همه بچه ها له بودن. این دکتر الف هم در حد بندسلیگا انرژی داره . ینی اصلا انگار نه انگار از ساعت 5 بیدار بوده. طول و عرض سالن کنفرانس رو بلانسبتش عین اسب چاپار میدوئه و درس میده همزمان! خب آروم بگیر مرد حسابی آخه ! :|

مالاریا داشت درس میداد بعد میگه مالاریا ینی چی؟ ... سکوت... مال ینی چی؟؟... مینا : استاد ینی مال ِ آریا !!! ینی مریضی ای که مال آریایی ها بوده ! :|

خب همه با هم 5 دقیقه نگاه خیر به دوربین! :))))

استاد : نه مال ینی بد . مال نوتریشن یادتون رفته؟ سوءتغذیه. آریا هم از همون هوا میاد دیگه. ینی هوای بد. بیماری ای که تو هوای بد شایعه... تبریز ینی چی؟؟ یه شاهزاده ای بوده مالاریا داشته رفته تبریز اونجا خوب شده تبش اومده پایین... بهش گفتن تب ریز ! ینی تب اونجا میریزه!! (من تو دلم : مگه ما نسرینیم که این چیزا رو یاد بگیریم آخه ؟ :| )

چندین دقیقه بعد...

استاد : گنه گنه شنیدین؟ ... تو کتاب زیست بود... ثمین رو به من : نفیسه یه آهنگی بود میگفت : نمدونم چی چی... گنه گنه بیا ...

من : :| ثمین؟؟ اون میگف حالا نمه نمه بیا تو بغلم سوسن خانم تویی تاج سرم :| خوبین شما ها امروز؟؟؟ من نامردم اینا رو تو وبلاگم ننویسم ! :)))

پس از مدت ها امشب نشستم به کنجکاوی راجع به اینکه با چه عبارت هایی ملت رسیدن به اینجا :دی یادمه قبلا تو بلاگفا این کارو زیاد انجام میدادم. کلا خیلی خنده داره بعضی عبارت ها !

خب تندیس خاله زنک ترین ارجاع مکرر هفته رو اختصاص میدیم به " امشب کلی مهمون دارم حالا چیکار کنم؟!" :| واقعا ملت میرن اینا رو سرچ میکنن؟ مگه گوگل مامانتونه خب؟ :| :))

گوی بلورین خاله زنک ترین ارجاع رو هم میدیم به " پسری که مقنعه سرش میکنه" !!! خب چرا واقعا؟ چرا پسر مقنعه سرش میکنه؟ دخترا دیگه سرشون نمیکنن. شما چرا خودت رو به زحمت میندازی برادر؟ ... جامعه داره به کجا میره واقعا؟ :|

نخل طلای ِ "با من بود الان؟" هفته رو هم مشترکا اختصاص میدیم به ارجاعاتی نظیر : "دختر با سلیقه" "کدبانوی باسلیقه" "خصوصیات دختر با سلیقه " و حتی " کدبانوی تهرانی با سلیقه" :)))

لنگه کفش گلی ِ هفته رو هم تقدیم میکنیم به عبارت ِ نامانوس و نا مفهوم ِ "انقد چقده بیار تو دوربین تا" :| :|

همین لحظه هم جا داره از عزیزی که عبارت " لباس عروس ِ خیلی خوشگل پف پفی سفید" رو سرچ کرده بابت اینکه چیزی گیرش نیومده عذر خواهی کنم. :))

جایزه ی خسته ترین سرچ ِ هفته و چه بسا سال رو هم اختصاص میدیم به عبارت " عهه" :| خب انتظار داری چی برات بیاره الان؟ اصن هدف چیه؟ صدای سینه صاف کردنشون رو هم بعضیا با گوگل درمیون میذارن به واقع ! :))

در آخر هم اجازه میخوام با تقدیر ویژه از عبارت " هرکی عکسش رو عوض کنه خره" ، مدال ِ بی نظیر ترین سرچ هفته رو تقدیم کنم به " دوران نامزدی موهامو رنگ کنم؟"

:)))

به قول بچه ها گفتنی :

کنسر* ِ عشقت قلبم را فراگرفته...

روز به روز رشد میکند و بیشتر دور دلم چنگ می اندازد...

خون مرا می مکد و جان میگیرد...

نبودنت اما خود ِ خود ِ کموتراپی* است...

تمام زورش را میزند که این غده ی سرطانی را خشک کند... زورش اما نمیرسد... عشقت جان دار تر این حرف هاست

میترسم آنقدر نیایی که مرا از پا در آورند این دو دشمن ِ خونی...

و تیتر ِ فردای ِ روزنامه ها : دختری است که برای اولین بار

از سرطان ِ قلب جان داد !


*کنسر : سرطان / کمو تراپی : شیمی درمانی


+قصد کردم مثل اون موقع ها بی مخاطب بنویسم تا قلم عاشقانه نویسیم دوباره جون بگیره... اینطوری نمیشه :)

جا داره عرض کنم : سلامی به گرمی این روزهای تبخیر کننده! تبخیر که چه عرض کنم داریم تصعید میشیم دیگه کم کم... اسم دیگه ی تصعید چی بود؟ چگالش؟ یا این اون سیر معکوسش بود؟ نمیدونم خلاصه همون حالا! :دی

در هفته ای که گذشت به شدت سرم شلوغ بود . مامان به کل خاندانش (!) رفته بودن کربلا! آقاجون و مادرجون و خاله ام و دختر خاله هام و داییم و پسر داییم و خاله مامانم و اوووو یه کاروان بودن خودشون! من هم تو خونه همچون کزتی مثل همیشه خدمات میدادم دیگه! دیروز اومد! بد داشتیم سفره شام مینداختیم کنار اوپن از طرف پذیرایی واستادم میگم : وای مامان چقد خوبه آدم اینور اوپن باشه! اونور اوپن اصلا خوب نیست! دیگه داشتم کلافه میشدم! :))
موقع رفت سفارش تسبیح شاه مقصود داده بودم بهش. بعد دوتا خریده بود گفت برا دامادام خریدم :| خودت با شوهرت به تفاهم برس ازش بگیر! :| بعد با خودم گفتم محسن یکی داره خیلی هم بهش علاقه منده. اینو من برمیدارم. بعد بهش گفتم که آره مامان اورده حالا تو که داری دیگه ... در عین ناباوری گفت : نفیسه وای چقد خوب! تسبیحم رو چند روز پیش گم کردم همه جا هم دنبالش گشتم پیدا نشد! وای چقد عالی! :|
خدا به سر شاهده یک ساعت و نیم داشتم رو مخش راه میرفتم که بده به من نداد ! :| میگم بده من لمسش کنم شفاف که شد میدم به تو. میگه نه من کدر دوست دارم! :|
هیچی دیگه... ولی مادرجونم برام انگشتر نقره خریده! :دی

+رفتیم بخش داخلی. لعنتی ترین بخش دنیا. به مدت سه ماه. شدیم عین این محضر دارها که همیشه یه ساک کاغذ دستشونه و در حال نوشتنن! انقد که دیگه شرح حال صدتا یه غاز نوشتیم! :| آخه من موندم مریض با تنگی نفس اومده من برم رفلکس پلانتار بگیرم چیکار کنم خب؟؟؟ :| لااله الا الله :|

++این هفته نتونستم برا رادیو بلاگیها خبر بنویسم. ولی واقعا عالی بودن. :) باز این بانک الانور مطرح شد البته! تبدیل به یک برند شدیم الکی الکی!! :)))